جدول جو
جدول جو

معنی در باختن - جستجوی لغت در جدول جو

در باختن
بازی کردن باختن، خرید و فروخت کردن بیع و شری کردن، بخشیدن عطا کردن، وام دادن قرض دادن، از دست دادن باختن، (تصوف) محو کردن اعمال ماضی از نظر خود
فرهنگ لغت هوشیار
در باختن
باختن، بازی کردن
کنایه از از دست دادن
تصویری از در باختن
تصویر در باختن
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از در ساختن
تصویر در ساختن
آماده کردن مهیا کردن، یا در ساختن تنگ خانه در کنج اطاق جای گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در بافتن
تصویر در بافتن
بافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل باختن
تصویر دل باختن
عاشق شدن فریفته شدن دل دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل باختن
تصویر دل باختن
کنایه از عاشق کسی یا چیزی شدن، عاشق شدن
فریفته شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از در ساختن
تصویر در ساختن
((دَ. تَ))
سازگار شدن، سازگاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دل باختن
تصویر دل باختن
((دِ. تَ))
شیفته شدن، عاشق شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درباختن
تصویر درباختن
((دَ تَ))
باختن، از دست دادن، بازی کردن، خرید و فروش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از در ساختنی
تصویر در ساختنی
درخور سازش و ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در ریختن
تصویر در ریختن
گریه کردن گریستن، سخن نغز و لطیف گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در تافتن
تصویر در تافتن
تافتن پیچیدن
فرهنگ لغت هوشیار
ضرور بودن لازم بودن کم و ناقص بودن چیزی از ضروریات، لایق بودن سزاوار بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در نشاختن
تصویر در نشاختن
در نشانیدن نشانیدن جای دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس باختن
تصویر پس باختن
در قمار برده را باختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرو باختن
تصویر گرو باختن
مغلوب شدن در شرط و قمار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل باخته
تصویر دل باخته
عاشق، شیفته، فریفته، شیدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از در بایستن
تصویر در بایستن
ضرورت داشتن، طرف احتیاج بودن، لازم بودن، واجب بودن، بایسته بودن، بایستن، وایست، باییدن، برای مثال چمن خوش است و زمین دلکش است و می بیغش / کنون به جز دل خوش هیچ درنمی باید (حافظ - ۴۶۸)
سزاوار بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درنشاختن
تصویر درنشاختن
درنشاندن، نصب کردن چیزی در جایی مثل نصب کردن یا جا دادن دانۀ یاقوت یا فیروزه بر روی انگشتر، نشاندن، جا دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پر ساختن
تصویر پر ساختن
پر کردن، انباشتن، چیزی را در ظرفی ریختن یا جا دادن که تمام آن را فرا گیرد، آکندن، آگندن، آکنیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غدر ساختن
تصویر غدر ساختن
بیوفایی کردن، خیانت کردن، مکر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کج باختن
تصویر کج باختن
غلط بازی کردن خطا باختن (با وجود مهارت یا عدم آن) : (برده بودی و دوات آمده بود چون تو کج باختی کسی چکند ک) (انوار سهیلی)، بد معاملگی کردن افساد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بد بازی کردن نرد و مانند آن (با وجود مهارت یا عدم آن)، بد معاملگی کردن افساد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمر باختن
تصویر کمر باختن
طاقت نیآوردن، کسی تحمل باری را: (گران است بار فراق آن قدر که کوه از کشیدن ببازد کمر)، (نور الدین ظهوری)
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی را که بر آن گرو بسته اند بحریف باختن مغلوب شدن در بازی یا شرط: ، گرو گذاشتن: تا بتوان گرومباز، قمار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وا باختن
تصویر وا باختن
برده را باختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هدر ساختن
تصویر هدر ساختن
بهدردادن: (همچو کرم سرکه اوناگه زشیرین انگبین بیخرد چون کرم پیله جان خودسازدهدر) (ناصرخسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب باختن
تصویر آب باختن
((تَ))
از دست دادن شکوه و هیبت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کژ باختن
تصویر کژ باختن
((کَ تَ))
بد معامله کردن، فساد کردن، عمل کسانی که بازی نرد یا امثال آن را با داشتن مهارت و استادی کافی بد بازی می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از در بستن
تصویر در بستن
مقید ساختن، بند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دربافتن
تصویر دربافتن
پیوستن، در آمیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در بستن
تصویر در بستن
بستن، بستن در
بند کردن، مقید ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درساختن
تصویر درساختن
ساختن، با هم ساختن، سازش کردن، سازگاری کردن
فرهنگ فارسی عمید