- در باختن
- بازی کردن باختن، خرید و فروخت کردن بیع و شری کردن، بخشیدن عطا کردن، وام دادن قرض دادن، از دست دادن باختن، (تصوف) محو کردن اعمال ماضی از نظر خود
معنی در باختن - جستجوی لغت در جدول جو
- در باختن
- باختن، بازی کردن
کنایه از از دست دادن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آماده کردن مهیا کردن، یا در ساختن تنگ خانه در کنج اطاق جای گرفتن
بافتن
عاشق شدن فریفته شدن دل دادن
کنایه از عاشق کسی یا چیزی شدن، عاشق شدن
فریفته شدن
فریفته شدن
درخور سازش و ساختن
گریه کردن گریستن، سخن نغز و لطیف گفتن
تافتن پیچیدن
ضرور بودن لازم بودن کم و ناقص بودن چیزی از ضروریات، لایق بودن سزاوار بودن
در نشانیدن نشانیدن جای دادن
در قمار برده را باختن
مغلوب شدن در شرط و قمار
عاشق، شیفته، فریفته، شیدا
ضرورت داشتن، طرف احتیاج بودن، لازم بودن، واجب بودن، بایسته بودن، بایستن، وایست، باییدن، برای مثال چمن خوش است و زمین دلکش است و می بیغش / کنون به جز دل خوش هیچ درنمی باید (حافظ - ۴۶۸)
سزاوار بودن
سزاوار بودن
درنشاندن، نصب کردن چیزی در جایی مثل نصب کردن یا جا دادن دانۀ یاقوت یا فیروزه بر روی انگشتر، نشاندن، جا دادن
پر کردن، انباشتن، چیزی را در ظرفی ریختن یا جا دادن که تمام آن را فرا گیرد، آکندن، آگندن، آکنیدن
بیوفایی کردن، خیانت کردن، مکر کردن
غلط بازی کردن خطا باختن (با وجود مهارت یا عدم آن) : (برده بودی و دوات آمده بود چون تو کج باختی کسی چکند ک) (انوار سهیلی)، بد معاملگی کردن افساد کردن
بد بازی کردن نرد و مانند آن (با وجود مهارت یا عدم آن)، بد معاملگی کردن افساد کردن
طاقت نیآوردن، کسی تحمل باری را: (گران است بار فراق آن قدر که کوه از کشیدن ببازد کمر)، (نور الدین ظهوری)
چیزی را که بر آن گرو بسته اند بحریف باختن مغلوب شدن در بازی یا شرط: ، گرو گذاشتن: تا بتوان گرومباز، قمار کردن
برده را باختن
بهدردادن: (همچو کرم سرکه اوناگه زشیرین انگبین بیخرد چون کرم پیله جان خودسازدهدر) (ناصرخسرو)
((کَ تَ))
فرهنگ فارسی معین
بد معامله کردن، فساد کردن، عمل کسانی که بازی نرد یا امثال آن را با داشتن مهارت و استادی کافی بد بازی می کنند
مقید ساختن، بند کردن
پیوستن، در آمیختن
بستن، بستن در
بند کردن، مقید ساختن
بند کردن، مقید ساختن
ساختن، با هم ساختن، سازش کردن، سازگاری کردن